سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برگزیده همایش پارسی بلاگ و جشنواره امام من
 
قالب وبلاگ
سایت های مفید
پیوندهای روزانه

شب علی م برادر خانم داداشی برای دیدن داداشی اومد خونه ما...

منهم رگ دست و دل بازی به ارتفاع یه برج زده بود بیرون و علی رو به زور شام نگه داشتم...آخر گفتم: علی یا می مونی یا به تنبیه بدنی متوسل میشم...

علی هم موند و بیشتر با من حرف زد البته درددل کرد تا با داداشی...

از کارش گفت از روش زندگیش از قضیه زن گرفتنش...و هزار مسئله دیگه

یه ماجرای جالبی از خواستگاری اخیرش تعریف کرد که پدر دختره به جایی اینکه از مسائل لازمه زندگی مشترک بپرسه اول از همه در مورد انتخابات اخیر پرسیده...

البته جواب های صادقانه علی هم مثل من اصلا سیاسی نیست، من قصد رای دادن نداشتم چون مادرمو حوزه رسوندم مجبور شدم رای بدم و ...خالی از لطف نبوده...

قابل ذکر است:

ـ علی یه پسر درستکار، اهل خمس و مسجدیه...نه چپی نه راستی...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دوشنبه حاج خانم هم پیش ما بودند که هم پسرشونو بیشتر ببینند و هم برکت خانه و جمع ما باشند

خاطره تماس گرفت گفت: تولد علیه امشب بعد از شام بیاید خونه ما

منهم سریع گفتم مگه فردا جمع خونه شما دعوت نیستند دست صبا و محمد حسینو بگیر بیا خونه ما، به علی هم بگو...

خاطره با کیک و یه بغل سبزی کوکو آمد گفت: تنها حوصله نداشتم پاک کنم...به من گفت: سبزی کوکو داری؟

گفتم:من که ساعت 4 میام و اصلا تنبل هم نیستم، سبزی کوکوم کجا بود...

بعد از یه مدتی داداشی و علی هم آمدند، شام هم کوکو سبزی درست کردیم و خوردیم با توجه به اینکه علی حال نداشت قرار شد سریع کیک بخوریم و نخود نخود هر که رود خانه خود...

پیشنهاد دادم بریم پشت بوم تولد بگیریم چای و کیک زدیم زیر بغل رفتیم پشت بوم...آخ چسبید

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه شنبه همه شام خونه خاطره به خاطر اومدن داداشی جمع بودیم البته به اضافه خانواده دایی حمید ( مرد نامبر وان فامیل) با عروس و داماد جدید فامیل و محمدرضا ـ پسر عموم با 80% جانبازی ـ و پسر عمم ( درصد جانبازیش هم بمونه...)

کلی عکس، کلی حرف و تبادل و تعامل نظر...آخ چسبید

 


[ چهارشنبه 89/7/7 ] [ 10:21 صبح ] [ رضوانه (نگهبان بهشت) ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب