برگزیده همایش پارسی بلاگ و جشنواره امام من | ||
توی زیبایی واقعا زبانزد بود برای من که این قیافه فکر نکنم حالا حالا دیده بشه...پسر مومن های دانشگاه هم که خیلی ادعاشون میشد وقتی از درب ورودی وارد سالن میشد ناخودآگاه میخ این چهره زیبا میشدند...یه نامزدی داشت راننده تاکسی از وقتی وارد دانشگاه شده بود دیده که حیف اسم یه راننده تاکسی رو به عنوان شوهر یدک بکشه...با هزار دوز و کلک طلاقشو گرفته بود(از این جهت میگم دوز و کلک که خیلی ناخواسته پرونده طلاقشو خوونده بودم) میشه حدس زد که این دختر با اون چهره و اون تحکمی که توی حرف زدنش داشت (از شانس خوبش هم صدای بسیار پرصلابت داشت که زیبایی جهره شو چندبرابر می کرد...)رو نباید کسی دوست می داشت چرا؟ اول: خوشگل بود بی نهایت آخر: جنس اناث حسوده کلاً دوستی ما یه سلام علیک ساده بود همین...فقط می دونستم از خانواده خیلی متوسطیه ( از لحاظ اقتصادی) برای گرفتن مدرک موقت لیسانسم رفته بودم دانشگاه سال 81...جلوی درب دانشگاه با دوست هامیگفتیم و میخندیدیم که یک سمند مشکی کنار ماشین ما توقف کرد و همون دختر با ظاهری بسیار آراسته و گران از ماشین پیاده شد و در حالیکه موبایلش دستش بود به ماشینش تکیه داد.. سحر همشهریش بود گفت: طلاقشو گرفته و زن یه پسر پولدار شده که پسره زندگی خودشو پدر و مادرشو هم تغییر داده...پدرش تا همین چند وقت پیش تلفن هم نداشت حالا یه سگ گرون قیمت دارن...این ماشین و یه آپارتمان توی شمالشهر تهران هم هدیه پسره به دخترها س...راست یا دروغ،خودش میگه مخملباف گفته بیا توی یکی از فیلم هام بازی کن... چند ماه بعدش همه بچه ها ( هم دانشگاهی ها) خونه ما جمع بودن...به سحر گفتم کی بریم سینما فیلم فلانی با کارگردانی مخملبافو ببینیم؟ سحر با تعجب گفت : مگه خبر نداری...اون دختر رو کشتن میخ زمین شدم گفتم : کی؟ چرا؟ گفت بعد از چند وقت به نامزدش میگه تو رو دیگه نمی خوام پسر هم خیلی بهش اصرار میکنه دختره میگه نه...نامزدش هم یکی رو اجیر می کنه با یه اسلحه میره خونه دختره...دختره و مادر و خواهرشو با تهدید اسلحه میبره توی حموم خونه...اول مادر بعد خواهر و بعد هم با شلیک چند گلوله دختر رو می کشنه...قاتل دستگیر شده و نامزدش فراری و پدرشون هم دیوونه شده...
بی ربط با عنوان یادداشت: دوستهام گفتن حق شه کسی که با خوشگلیش پول درمیاوره باید چنین بلایی بیاد سرش... گفتم: به هر حال ما در سمتی نیستیم که محدوده حق دیگران رو مشخص کنیم...خدا با اون خداییش وقتی در مقابل معاصی بنده اش حق اون عملو می ذاره کف دستش هزارتا مفر و خروجی قرار میده اول میگه سختی های زندگی کفاره گناه، بعدش میگه با صدقه و دعا سختی ها رو دور کنید...بعد میگه هر آینه مشتاق بندگانم هستم ...حالا ما بنده ها چطوری می تونیم بگیم حقشه...؟
[ چهارشنبه 89/2/29 ] [ 12:21 عصر ] [ رضوانه (نگهبان بهشت) ]
[ نظرات () ]
|