برگزیده همایش پارسی بلاگ و جشنواره امام من | ||
چند وقت پیش تا یه بنده خدایی قرارداشتم...مرخصی گرفتم و با عجلهبه سمت محل قرار شتافتم که توی مسیر یادم افتد که نماز نخووندم ( واقعا از عجباته) از شانس من در مسیر به مسجد الرضا رسیدم خیلی دوست داشتم این مسجد رو ببینم چون خیلی اسمشو شنیده بودم....به هر حال وارد مسجد شدم .... که مراسم ترحیم یه آدم پولدار و کله گنده بود از نوع آدمه آز نوع پذیرایی، از نوع سمتها که مکررا از بلندگو تکرار میشد اینو حدس زدم...و بعد از وضو گرفتم وارد صحن مسجد شدم که به همه جا شبیه بود الا مسجد ...به هر حال از جلوی چشم متعجب مردم نشسته بر روی صندلی های مسجد گذشتم و به یکی از مستخدمین مسجد رسیدم و از ایشان سراغ نمازخونه!!! مسجدو گرفتم که ایشان با کمال بی اهمیتی گفتند برای نماز خوندن جا نداریم...دیگه تعجبمو نتونستم کنترل کنم گفتم: یعنی توی مسجد خدا جایی برای نماز خوندن نیست؟ ـــ: برو پشت این پرده، جا هست... پشت پرده یه تیکه فرش نخ نما و کثیف بود از یه گوشه کناری یه مهر شکسته پیدا کردم و موندم معطل یه چادر ( هیچ وقت بدون چادر نماز نمی خونم) که دوباره به مستخدم گفتم که چادر می خوام با یه حالت اکراه یه چادر به من داد که این چادر کهنه و پاره به معنای واقعی 50 سانت سالم توی این چادر نبود...در حالت تفکر و تعجب و ترحم از مسجد خارج شدم ....و دیگه عجله نداشتم..... نکته: تا اونجا که منو تاریخ یادمون میاد مسجد یعنی جای سجده و عبادت به بهترین و نظیف ترین شکل... مسجد یعنی جایی که به احترام باید بدون کفش وارد آنجا شد و.... [ چهارشنبه 88/12/5 ] [ 9:23 صبح ] [ رضوانه (نگهبان بهشت) ]
[ نظرات () ]
|