برگزیده همایش پارسی بلاگ و جشنواره امام من | ||
هو الخالق العدل غم زندگی را در وجود مادرم نه به شکل اشک و بی تابی بلکه به صورت تفکر و نصایح عمیق مادرانه دیده ام. و دیشب دیدم که مادرم گریست برای نوجوانی که در بازار نغمه سر داده بود و خواهر خردسالش هم با یکی از ادوات موسیقی صدای دورگه برادرش را همراهی می کرد و گهگداری عابری اسکناسی را در کف دستش می گذاشت. مادرم چادرش را بر رویش کشید و گریست و با با صورتی خیس گفت: دینی است بر ذمه ما که نوجوانکی ناموسش را برای درآوردن اندک قوتی در بازار به دنبالش می کشاند. خدا بر ما رحم کند که شبها آسوده می خوابیم و خدا بر اینها رحم کند که در انتهای شب در برابر چشم هزاران گرگ باید به خانه برگردند که آیا خانه ای هست و یا دریده می شوند بیصدا و فردا روز من نوعی، اعلام نفرت و اشمئزاز می کنم از فاحشه شدن همین دخترک که تو از ما نیستی و ناپاکی!!!
[ دوشنبه 91/8/8 ] [ 7:47 صبح ] [ رضوانه (نگهبان بهشت) ]
[ نظرات () ]
|