سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برگزیده همایش پارسی بلاگ و جشنواره امام من
 
قالب وبلاگ
سایت های مفید
پیوندهای روزانه

هو الطیف الخبیر

اولین بار که در اردوی راهیان نور شرکت کردم سال 79 بود که از یکی از پایگاه های بسیج جنوب شهر تهران عده از خانواده های شهدا را به این سفر می بردند من هم همراه برادرم رفتم( البته ما سعادت نداریم از خانواه شهدا باشیم) فقط برادرم منو برد که کمک حال مادر شهدا باشم و من هم تا روزهای پایانی سفر(آن سال این اردوهای یک هفته ای بود) نگفتم من خواهر آقای منادی هستم گفتم بذار اگر توی سفر خلایی بود که بعضیها، می خواستند برادرمو به عنوان مدیر این کاروان به باد انتقاد بگیرن راحت باشن ... اتفاقا خوب هم جواب داد.

دومین بارکه به این سفر رفتم سال 80 از طرف داشگاهمون بود که غالب بچه های دانشگاه به چشم یه سفر تفریحی بهش نگاه می کردند. یادمه وقتی برای صبحانه در پارک کیو خرم آباد توقف داشتیم به همه یک چفیه دادند که یکی از بچه ها بلند گفت: به به چه دستمال آبگیریه جون می ده برای گردگیری خونه... درست در پایان سفر همون دختر خانم با قاطعیت گفت: به خدا! این چفیه جز با ارزشترین دارایی هامه که با دنیا عوضش نمی کنم...

سومین سفر همین امسال(سال 90) بود که به جهاتی نسبت به دو سفر قبلی بهتر بود:

 1. حضور در جمعی کاملا فرهنگی

 2. دیدن اصلاحات و تغییرات جدید در مناطق جنگی بعد از ده سال

 3. سهولت امر اسکان بازدیدکنندگان ( من می گم سهولت، بنده خدا آقای مجاهد ...)

 4. به هرکسی که ایراد می گرفتند و انتقاد می کردند دیگه طرف برادرم نبود!

 5. پاسگاه زید !!!!!!!!!!!!

 6. اشنا شدن با طرز تفکرات مختلف سیاسی که گهگداری موافق نظراتشون نبودم و نیستم ولی آگاهی سیاسی و ادبشونو موقع بحث تحسین می کنم.

 7. و کسب کلی تجربه مذهبی ـ اخلاقی ـ اجتماعی و ...

جالبترین حرفی هم که توی این سفر شنیدم :یه جایی گرمای هوا خیلی اذیتمون کرد که یکی از بچه ها گفت: یعنی رزمنده های توی هوای گرما هم می جنگیدند؟ توی دلم گفتم:نه بابا کلا جنگ توی هشت تا زمستون اتفاق افتاده و بقیه سالو رزمنده ها توی سواحل سنت لوئیز بودند...!

 


[ دوشنبه 90/1/22 ] [ 12:4 عصر ] [ رضوانه (نگهبان بهشت) ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب