برگزیده همایش پارسی بلاگ و جشنواره امام من | ||
تجربه زندگی چند روزه با یه پسر خوبو حرف گوش کن به قول خودش خوب در حد لالیگا: 1ـ 30na جان! نصفه شب که از هیئت برگشتی نمی خواد اومدنتو به عمه خبر بدی حالا اگه خواستی خبر بدی کمی ملایم تر، شکار که نمی خوای بگیری دونصفه شبی بند دلم پاره شد...30na: چشم 2ـ 30na جان! من برای آب خوردن شما چند تا لیوانو استکان از سایز انگشتدونه تا پیت حلبی هفده کیلویی دم دستت گذاشتم استکانای دکورو برندار ... 30na: چشم. 3ـ 30na جان! یه سیبل مشخص برای نشونه گیری جورابات مشخص کن فکر کنم بالشت من سیبل خوبی نباشه چون شبها موقع خواب تقریبا دچار تشنج میشم... 30na: چشم 4ـ 30na جان! لطفا وقتی نیستم با دوربین عمه عکسهای فیگورینگ نگیر که ببینی ... چندطبقه شده یا اگه گرفتی بی انصاف! بگو که وقتی خواستم نمونه عکسامو توی کلاس نشون استادم بدم عکسهای شما وسطش نباشه یه زنی گفتن یه مردی گفتن... 30na: چشم. 5ـ 30na جان! اینقدر موبایلمو چک نکنو هی نگو این باقالیا کین؟این شماره که آخرش ... مال کیه چرا اسمشو save نکردی نکنه ای شیطون!...حالا اگه زحمت کشیدیو بی اجازه اس ام اس های منو خووندی توی جمع هی نگو یه جوک باحال توی موبایل عمه بود اینجوری، مگه نمی بینی جمع چجوری به من نگاه میکنه. لطفا بدون ذکر منبع جمعو شاد کن... 30na: چشم. 6ـ 30na جان! وقتی عمه خونه اس ازش جا وسایل خونه رو بپرس که درطول روز مجبور نشی ده دفعه زنگ بزنی اداره که عمه یخچالو کجا گذاشتی نمی بینمش...درضمن شلوار خودتو بپوش اون شلوار بابابزرگت که پوشی مگه نمی بینی اومده تا سرزانوت، وای اشتهام کورشد با اون پاهای نآدرتالیت... 30na: چشم [ شنبه 89/9/13 ] [ 10:44 صبح ] [ رضوانه (نگهبان بهشت) ]
[ نظرات () ]
|