سلام فكر كردم با خواندن متن يه نامه عالي از يك شاعر به يك هنرمند موافق باشي:
يک نامه از فروغ فرخزاد به پرويز شاپور
پرويز محبوبم مي داني چرا مجبور شدم دو مرتبه اين نامه را براي تو بنويسم چون قبل ظهر يک ساعت تمام وقت خواب مامانم را گرفته ام و با او صحبت کرده ام و مي خواهم بگويم که نتيجه کاملا رضايت بخش است آن نامه را من صبح نوشتم و اين را عصر مي نويسم و ان شاء الله فردا صبح هر دو را به پست مي اندازم ولي بين نامه ي صبح و عصر من تا اندازه اي اختلاف است زيرا صبح اميدوار نبودم ولي حالا که عصر است کاملا اميدوارم که مي توانم تو را داشته باشم.پرويزم من با مامانم راجع به تو خيلي صحبت کردم و حالا مي خواهم بگويم که مامان با من و تو تا اندازه اي هم عقيده شده است دلايل مخالفت تو را با شرط ها و با مقدار مهر شرح دادم و او را کاملا متقاعد کرده ام فقط چيزي که مانده همين موضوع برگزاري مجلس عقد است بگذار براي تو حساب کنم تا ببيني چه قدر بايد خرج کني و به چه قدر پول احتياج داري پرويز من لباس عروسيم را مي خواهم خودم بدوزم به اين دليل که خياط ها اولا نمي توانند آن طور که من ميل دارم لباسم را از آب دربياورند و ديگر اين که پولي را که مي خواهيم به خياط بدهيم و مسلما 100 تا 200 تومان مي شود توي صندوق پس انداز مي گذاريم و يا به مصرف چيزهاي ضروري تر مي رسانيم پس قيمت لباس فکر نمي کنم از 100 تومان بيشتر بشود 200 تا 250 تومان هم خرج مجلس عقد يعني ميوه و شيريني و از اين حرف ها ( البته اگر زياد باش تو بايد به من تذکر بدهي و من در اينجا ميل تو را رعايت مي کنم ) و ديگر 100 تا 150 تومان هم خرج هاي متفرقه که اتفاقي پيش مي ايد پس روي هم مي شود حدکثر 500 تومان ه من برايت همان روز اول معين کردم و حداقل 400 تومان و حالا پرويزم تو بايد اين مقدار را تهيه کني اگر هم نمي تواني بگو تا يک قدري تجديد نظر بکنم و چيزهاي تقريبا غير ضروري را کنار بگذارم تا مطابق ميل تو بشود عقيده ات را در اين باره برايم بنويس راستي مي خواهم بگويم که پدرم امروز يا فردا حتما مي ايد من اين موضوع را صبح نمي دانستم ولي مامانم به من گفت تو نامه اي را که مي خواهي براي او بنويسي بنويس و بده به خود من و من به موقع به پدرم مي رسانم و ضمنا مامانم هم قول داده است که به محض آمدن او صحبت تو را پيش بکشد و هر طور شده رضايتش را جلب کند مطمئنم که راضي است اما پرويزي مضمون نامه ي تو بايد طوري باشد تقريبا صورت اجازه براي عقد کردن باشد مثلا بنويسي چون من از لحاظ مادي آمادگي دارم و به علاوه وضع اخير برايم غير قابل تحمل است خواهش مي کنم اجازه دهيد زودتر اين کار خاتمه پيدا کند و اين را هم بنويس که اگر فعلا من از لحاظ سني هنوز آماده نيستم تو حاضري اين مانع را رفع کني و بعد وقت هم بخواه، مي خواهم يک طوري باشد که او ديگر فرصت ايراد گرفتن نداشته باشد فکر مي کنم وضع ما حالا ديگر کاملا روشن شده باشد امشب دعا خواهم کرد و آن قدر از خدا موفقيت تو را در اين امر خواستار مي شوم که خدا دلش به حال من بسوزد و بيشتر از اين در انتظارم باقي نگذارد تو هم دعا کن به خدا خيلي خوب است من که هميشه از خدا کمک مي خواهم تو هم همين طور باش مي دانم که موفق خواهي شد .خداحافظ توفروغ
سلام نوشته هات يه افسوني داره كه نمي شه نخوند. دوست دارم برات اين شعر گلستانه سپهري را به يادگار بگذارم:
نام شعر : در گلستانه دشتهايي چه فراخ!دشتهايي چه فراخ!كوههايي چه بلنددر گلستانه چه بوي علفي ميآمد!من در اين آبادي، پي چيزي ميگشتم:پي خوابي شايد،پي نوري، ريگي، لبخندي.
پشت تبريزيهاغفلت پاكي بود، كه صدايم ميزد.
پاي نيزاري ماندم، باد ميآمد، گوش دادم:چه كسي با من، حرف ميزند؟سوسماري لغزيد.راه افتادم.يونجهزاري سر راه.بعد جاليز خيار، بوتههاي گل رنگو فراموشي خاك.
لب آبيگيوهها را كندم، و نشستم، پاها در آب:"من چه سبزم امروزو چه اندازه تنم هوشيار است!نكند اندوهي، سر رسد از پس كوه.چه كسي پشت درختان است؟هيچ، ميچرخد گاوي در كرت.ظهر تابستان است.سايهها ميدانند، كه چه تابستاني است.سايههايي بيلك،گوشهيي روشن و پاك،كودكان احساس! جاي بازي اينجاست.زندگي خالي نيست:مهرباني هست، سيب هست، ايمان هست.آريتا شقايق هست، زندگي بايد كرد.
در دل من چيزي است، مثل يك بيشه نور، مثل خواب دم صبحو چنان بيتابم، كه دلم ميخواهدبدوم تا ته دشت، بروم تا سر كوه.دورها آوايي است، كه مرا ميخواند." دورها آوايي است، كه مرا ميخواند