سلام من مدتيه كه ميخوام اوني باشم كه خدا ميخواد حتي خانوادمم با من چپ افتان موقع اذان كه ميشه ازمن چاي و ..همشون ميشينن ازمن ميخوان بيرون كه ميرم نگاهاي چپ اندر غريب فقط ازخا ميخوام بلند تر باهاتون حرف بزنه كه صداشو بشنوين بلند تر ازخدا براتون روزي فراخ ميخوام كه اگر مردم خمس مالشون رو بدن حله و زكات من خودم خمس پول بانكمودادم اونقدري به چشم پول دارا نمياد اما براي من پوله الانم زياد پول ندارم در صورتي كه وقتي خدا رو برده بودم تو حاشيه ي زندگيم سر شار بودم اما حالا داره ازدواجم جور ميشه ميخواستم برم شركتي منشي شم اما حالا رفتم همون جا آموزش ببينم ميبيني فرق با خدا بودن رو اونا پولشون زياده ميان آتليه آتليه تلكشون ميكنه دقيقا من درست نفهميدم اين وبلاگمال مرد هست يا زن اما فكر كنم جمله ي بالا مال مرد بود من خودم براي اينكه خانوادم خواستگاراي كم پولمورد ميكردن دعوام شد بحثم شد بهم گفتن بيشرم خيلي مقاومت كردم الان غيبت و گناه و هرچي كم كردم خيلي رو اخلاقم كار ميكنم رو صبرم رو ايمانم و...خلاصه من خيلي طلبه ها رو دوست دارم خيلي دلم ميخواد شوهرم يه روحاني واقعي باشه اما روم نميشه كه برم بگم يهدونتون بياين با من ازدواج كنين :))حتي زير گلوموميپوشونم و چادر و ...همه مسخرم ميكنن حتياونايي كه با ايمانن يه بار گفتم غيبت نميكنم خواهرم جيغ كشيد مگه من گبرررررررررررررررررررررررررررررررررررررم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!صبر صبر صبر تنهاي تنهام منمرد ميخوام مرد زندگي اما چيزيكه هست ميگن خوبش نيست اما منباور نميكنم هست خوبشم هستش من ازخدام ميخوام و خدام منوداره امتحان ميكنه من الان كه خدا دارم آرامش دارم اعتماد به نفس دارم خدايا وقتي بميرم كه ازخدا لبريزم و پيالمو تا ميشه بازكن پس بايد بدوني من وقت بيهوده ندارم هجفيات پر كنم ناراحت چي هستين يه مشت ازخدا بي خبر صد من يه قاز اونا هم همينو ميخوان بدشون مياد مينويسن حك ميكنن خدا دستشونو بشكنه فداي سرتون ميدونين خصلت آدم بي خدا همينه من اگر از اون بي خبرا بدم بياد از خدا بي خبرا كاريشون ندارم شايد بخوام ملايمت و مدارا يا هايتشون كنم اما اونا كه به هيچي اعتقاد ندارن دين ندارن وقتي آدم از خدا نترسه ضربه ميزنه همين

بسم الله. سلام. نميدونم چي بگم. ياد حاج آقا مجتهدي افتادم. ميگفت طرف آخونده رو سوار کرد بعد از چند متر پياده کرد. گفت چرا اينطوري کردي. راننده گفت آخه اونجاييکه وايساده بودي سايه بود، گفتم بيارمت تو آفتاب پياده ات کنم.

سلام

اين سختي ها بسي افتخار است براي طلبه. که اگه افتخار نکنه واي و خاک عالم بر سر او. حتما فقط درد دل بوده.

موفق باشيد

سلام
درد دل خيلي ها ... اين روزها نه فقط طلبگي بلکه حتي ظاهر اسلامي هم داشتن سخت است...وارد جزئيات نميشوم...هر زني که چادري بر سر کند و فکر خريد در مجموعه هاي تجاري بيافتد... متوجه رفتار توهين اميز فروشنده ها حتي ميشود...خوب حالا چه کار کنيم؟؟؟
همين است ديگر!
و يک نکته ... نميدانم درست است اين را بگويم يا غلط ولي اتش حلال ان معممي که ابروي روحانيت را مي برد... که لباس دين را پوشيدن و دريدن حرمت ها بدترين نامردمي در حق دين است... ومن چند نفري را ديدم که کاش نميديدم...

سلام ...
1: احسنت به بانويي که تونسته از دلخواسته هاش به خاطر ارزشهاش بگذره...
2: به نظر من هم شرط اول امر به معروف محبت نسبت به فرد خاطي هستش...گرچه بطور کلي امر به معروف لساني تاثير گذارتره...اما بايد باتوجه به شرايط اقدام به امربه معروف لساني کرد...
3:يقينا هرکسيکه قدم در وادي طلبگي ميذاره... به سختي هاش آشناست و عاشق...روندگان طريقت ره بلا سپرند/رفيق عشق چه غم دارد از نشيب وفراز...
4:اين پست ناخودآگاه منو ياد يه مطلبي در موردزندگي شهيد مطهري خوندم با اين مضمون انداخت؛ که طلبه اي از اطرافيان شهيد سعي داشت به اصطلاح خودش طلبگي زندگي کنه و حتي ميوه به او تعارف ميکردن،ميوه هاي مانده و پوسيده را جدا ميکرد....شهيد با اون فرد به شدت مخالف بود و مي فرمود:من مسلمان ميوه پوسيده بخورم و فرد يهودي ميوه تازه و دست چين!!!....
5: کامنتم طولاني شد عذر ميخوام....ياعلي

هر که در اين بزم مقرب تر است جام بلا بيشترش مي دهند

با سلام

از نوشته هاتو بهره بردم به قولي آنجه از دل برايد بر دل نشيند به دل نشست..

در ضمن اذن اينکه لينکتون کنمو دارم؟

يا علي